خب رسیدیم به پست چهار صدمین ادامه مطلب ...
نزدیک دو ماه هست که من سعی کردم این وبلاگ را فراموش کنم و می خواستم دیگر چیزی ننویسم و مدتی هم که از دسترسی کلا خار ج بود الان چند روزی بین حذف و ادامه این وبلاگ با خودم کلنجار رفتم و نهایتا تصمیم گرفتم یک کمی دیگر این وبلاگ را ادامه بدهم تا نقطه ای که مد نظر خودم بود حداقل از نظر تعداد پست برسم ...فکر نکنم دیگر مخاطب حتی کمی از گذشته باقی مانده باشد ولی ادامه باید داد به هر حال ...
چند کلمه حرف
اولا _ خیلی قبل تر در طی یاد داشتی در این وبلاگ کم بازدید ، در باره تاثیراتی که ازدحام جمعیت در اینگونه حوادث باعث می شود راگفتم ...هدفم از گفتن اینکه من این موضوع را قبلا یاد داشت کردم این نیست که من اولم و از این حرفهای مسخره که تازگی مد شده( من کی باشم اصلا ) بلکه هدف این است که وقتی به ذهن درب و داغون من چنین مسائلی می رسد چرا به ذهن رسانه های یک کشور نمی رسد و در این باره کمی فرهنگ سازی نمی کنند چرا در رادیو ها به مردم گوش زد نمی شود که وقتی آمبولانس دیدید به سمت راست بروید و راه را برای آتشنشانی و آمبولانس باز کنید چرا در تلوزیون تیزری در این باره پخش نمی شود / که شاهد این فجایع یا گلایه نباشیم ........
موضوع این قسمت ازدواج هست
اینکه می گویند ازدواج آدم رو کامل می کنه حرف مزخرفیه ازدواج فقط مسئولیتهای مادی و عاطفی آدم رو بیشتر می کنه اینکه آدم با کسی که تقریبا هیچ شناختی نداره باید بره زیر یک سقف زندگی کنه کار سختی هست بخصوص در این زمونه . .. در زمونه پدر و مادرهای ما اکثر زن و شوهر ها زندگی رو با هم می ساختند یعنی یا هر دو شاغل بودند و پول جمع می کردند ادامه مطلب ...