محموله 200
2007
Aleksei Balabanov
داستان فیلم:
دختری به نام آنجلیکا به پیشنهاد یک پسر جوان راهیه یک میکده بین راهی غیر مجاز شده ولی نمی داند که اسیر یک فرد روانی که آن طر فها می پلکید می شود واز این پس مجبور است بدترین زجرها را تحمل کند .........
نگاه کلیبه نظر من فیلم داستان روایی جالبی دارد لحظات فیلم مثل رودخانه در جریان است شاید دقیق نتوانم منظورم را بیان کنم اما ساده بخواهم منظورم برسانم اینستکه از آغاز فیلم نمی توانید درست حدس بزنید چه اتفاقی قرار است برای چه کاراکتری بیافتد و مثل فیلمهای دیگر نمی توانید همان اول فیلم بگویید چون فیلم با این دو نفر شروع شده پس داستان در باره این دو نفر است ... روایت داستانی فیلم پیچ جالبی می زند تا به ماجرای انجلیکا و کسی که او را دزیده بود منتهی می شود و ماجرا به گونه ای پیش می رود که هر لحظه وضعیت تاسف بارتری برای آنجلیکا رقم می خورد و اوج بدبختی و نا امیدی و شکنجه روحی انجلیکا زمانی رقم می خورد که محموله 200 ! از راه می رسد کار گردان سعی کرده در این فیلم دوران سیاه سال 1984 شوروی سابق را تا حدودی به تصویر بکشد حتی تفکرات متفاوتی که در طبقات مختلف اجتماع درباره باور های مذهبی شکل گرفته بود را به نوعی در بحثهای کاراکترهای فیلم نقد و به تصویر بکشد اگر یک کلام در باره این فیلم بخواهم بگویم اینستکه یک اثر قابل قبول در ژانر جنایی وحشت اما بسیار خشن و بی پرده ..
امتیاز کلی
7.5 از 10
Jeremy Lovering
2013
در ترس
داستان فیلم:
زوج جوانی راهیه هتلی در خارج از شهر می شوند که شب عاشقانه ای را کنار هم بگذرانند هتل در مکان بی راهه ای قرار دارد در آغاز یک راهنما با ماشینش به پیشواز آنها می آید که تا بخشی از راه آنها را راهنمایی می کند ولی از یک قسمتی به بعد آنها را دست به سر می کند و این زوج فقط از طریق تابلو و نقشه ای که دارند به دنبال هتل می گردند اما آنها در راه بی انتهایی قرار می گیرند و انگار دور خودمی چرخند و دوباره به اول مسیر بر می گردند! آنها به نوعی گم می شوندآیا می توانند به هتل برسند یا حداقل به مسیر خانه خودشان برگردند؟ ........
نگاه کلی
تصور کنید شما با ماشینتان در مسیر جاده ای بیافتید و هر چه بروید به مقصدتان نرسید و حتی نتوانید به جاده اصلی برگردید و یا راه برگشت را پیدا کنید در حالی که بنزین ماشینتان در حال تمام شدن و شب در حال فرارسیدن باشد و همینطور چند اتفاق عجیب و غریب هم برایتان بوجود بیاید و نا گهان با شخصی هم تصادف کنید و..................... مسلما حس ترسناکیست..... اما این حس ترسناک برای ساخت یک فیلم کافی نیست چونکه اولا اینکه بخش زیادی از فیلم دونفر داخل ماشینی نشسته اند بدون اینکه پس زمینه یا پیشینه ای از انها بدانید مسلما کمی خسته کننده است و حس در جا زننده ای به بیننده دست می دهد و برای یک فیلم طولانی کاربرد ندارد دوما منطق فیلم کمی لنگ می زند اینکه ماجرای داخل رستوران بین راهی چه بود که به بیننده نشان داده نمی شود؟!!! اگر بی اهمیت بود پس چرا جای جای فیلم بحثش پیش کشیده می شد ؟! از اینها گذشته اگر کسی بخواهد به هتلی برود که از کیلومترها عقبتر درش با زنجیر بسته شده آیا این مساله برایش تعجب آور نیست و از خیر رفتن به هتل نمی کذرد؟ آیا مکس در یک آن واحد می تواند هم لباسهای این زوج را از چمدان به بیرون بیاندازد و هم موانع سر جاده بگذارد وهم در ماشین آنها باشد؟ آیا یک عده ای کمکش می کردن چرا در جایی از فیلم این عده ای که به مکس کمک می کردند نمایش داده نمی شوند ومکس و آنها چه انگیزه ای از این موش و گربه بازی داشتند اگر هم کسی به مکس کمک نمی گرد مکس توانایی انجام این کارها را نداشت مثلا جسد شوهر چطوری با ان وضعیت در داخل ماشین یافته شد و از اینجا به بعد چگونه زن موفق به یافتن مکان هتل و همچنین جاده باز گشت شد؟ خلاصه فیلم حس ترسناکی دارد ولی در عین سادگی منطق الکنی دارد .
امتیاز فیلم
4.5 از 10
1922
Zak Hilditch
داستان فیلم:
مرد مزرعه داری به همراه همسر و پسر نوجوانش در روستایی دور افتاده زندگی می کردند همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه همسر او که گویا بخش بزرگی از مزرعه به آن ارث پدر ی رسیده بود تصمیم می گیرد که با فروختن مزرعه به شهر نقل مکان کنند اما مرد با این تصمیم همسرش مخالف بود و برای حفظ مزرعه ، در یک تصمیم جنون امیز با متقاعد کردن و همراهی پسرش، همسر خود را به قتل رساند اما این جنایت با عث شدسرنوشت غیر قابل پیشبینی ای برای او و پسرش رقم بخورد ......
نگاه کلی
کار گردان توانسته بود فیلم تکان دهنده و تاثیر گذاری بر مبنای داستان کوتاهی از استفان کینگ بسازد و عذاب وجدان مردرا از کار وحشتناکی که انجام داده بود به صورت توهم و واقعیت خیلی خوب در فیلمش به نمایش گذاشته بود و وجود موشها در اینطرف آ نطرف خانه کار وحشتناک مرد را برای او تداعی می کرد خلاصه سکانسها خیلی ریزبینانه و خوش ساخت کنار هم قرار گرفته بودند حرفی دیگری ندارم
امتیاز
7.5 از 10
فیلم خانگی
2008
Christopher Denham
داستان فیلم:
مادر پدری به همراه فرزندهای دوقلو نو جوانشان لحظه هایی از زندگیشان را فیلم برداری می کنند بچه ها که گویا تعادل روانی درست و حسابی ای ندارند در مواجه با پدر مادر رفتارهای بد و گستاخانه از خود نشان می دهند مثلا در بازی بیس بال ، به جای توپ به پدر سنگ پرتاب می کنند! و از اینها گذشته این بچه ها حیوانات خانگی خانه شان را نیز معدوم می کنند و کم کم وضع خراب و خرابتر می شود تا اینکه .....
نگاه کلیچون همیشه بچه ها، انسانها را یاد پاکی و صداقت می اندازند اینکه بچه ای دیو صفت باشد به خودی ، خود ترسناک است این فیلم هم می خواسته از این خصیصه در بهره بردن ساخت یک فیلم مستند مانند استفاده کند هر چند نتوانسته از این پتانسیل استفاده بهینه کندیعنی شما با بچه هایی طرف هستید که در آغاز فیلم همینطوری بد ذات، ساکت و گاهی خشمگین هستند و در آخر فیلم به بدذات بلفعل و شکنجه گر تبدیل می شوند اما فیلم در این مورد ریشه یابی چندانی نمی کند از ان طرف با پدر و مادر این بچه ها طرف هستیم که اینها نیز معلوم نیست چه تفکری دارند و چرا در جهت در مان کودکانشان کار سر و ته داری انجام نمی دهند و فقط فیلم از انها تهیه می کنند ! مادر خانواده دکتر روانپزشک کودکان است که فکر کنم هر کسی که حتی ذره ای علم روانپزشکی نداشته باشد هم بچه هایی به مراتب بهتر از او تربیت می کند او می خواهد بچه هایش را از راه خوراندن دارو مثلا خوب کند اما عملا کار درستی نمی کند از آنطرف پدر خانواده هم کشیش از کار در می اید اینکه او یک کشیش است باور کردنش کار سختیست اوچه هایش را به باورهایش مربوط می داند که مثلا جن زده شده اند ولی عملا کاری نمی کند شاید تقابل این نظریه ها به نظرتان باید در جذاب شدن فیلم تاثیر مثبتی بگذارد ولی عجیب است که نتیجه هیچ است فقط ما رفتارهایخشونت کودکان را دنبال می کنیم و دیگر هیچ .... در کل فیلمی نبود که به دلم بنشیند نگاه کردن فیلم برایم سخت بود وانسانهایش باور پذیر( از جانب من )در نیامده بودند
امتیاز کلی
3 از 10
creep
2014
Patrick Brice
(وحشت زده)
داستان فیلم:
(ارون) مرد جوانیست که با آگهی مرموزی مواجه می شود که از قرار این است که مردی برای یک روز فیلمبرداری از زندگیش مبلغ خیلی خوبی دستمزد به فیلمبردار می دهد و ( ارون) برای این موضوع به ملاقات این مرد در خانه جنگلیش می رود و مرد آگهی دهنده که خودش را جوزف معرفی می کند قصدش از این فیلمبرداری یک روزه از زندگیش را به خاطر بیماری کشنده ای که دارد عنوان می کند و می گوید می خواهد خاطره ای از خودش برای بچه اش که هنوز به دنیا نیامده بگذارد اما همه مساله این نیست ........
ادامه مطلب ...