_دیروز نکبت از سر روم می بارید پیرهنم از شلوارم بیرونزده بود در حالی که عرق از سر روم میرفت دمپایی حموم به پا راه افتادم تو خیابونا نه اینکه دیوونه شده باشم نه، فقط حوصله نداشتم و خیلی کار هم داشتم خلاصه با این وضعیت هر جا میرفتم یکجوری نگام می کردند ...
_چند شب قبل، خواب بدی دیدم. خواب دیدم مشغول خوردن گربه ای هستم بعد فهمیدم که گربه همون گربه ای هست که روی دیوار خونه گهگاهی میدیدمش که معلوم نیست چه مرضی داره که انقدر لاغره از این گذشته یک چشمش هم انگار زخم چاقو خورده خلاصه خیلی بیچاره بد ریخته ... تو خواب تا فهمیدم چه گربه ای رو خوردم بالا آورم البته فقط موهای گربه رو بالا آوردم خیلی خواب واقعی و بدی بود که تا نصف روز حالم گرفته بود اما گربه مذکور هنوز زنده است و خدا شکرگهگاهی باز می بینمش
_ .. همه چی آرومه من چقدر بی پولم پیشم نیستی حالا تو خودم میلولم