میان زمین و هوا بودن یعنی چه

این  مطلبو بذارید درد و دل یا حالا هر چی 

این مطلب و که دارم  می نویسم نفسم تو گلوم پیچیده و نه نفسم بالا میاد نه پایین میره یعنی و سط زمین وهوام  

از نظر مادی همیشه دستم به دهنم می رسید اما هیچ وقت  مقدارش چنان نبوده  که  یک کار خیلی ویژه بتونم با باهاش انجام بدم یعنی وسط زمین و هوام  

نمی خوام منفی باشم اما مسائل زندگی منو به سوی منفی بودن می کشونه  چنان   که نمی تونم مثبت باشم یعنی وسط زمین و هوام

الان مدتهاست  از دوستی  با  جنس مذکر  متنفرم اکثرا تا پول داری رفیقتن بعد ش هم یا زن می گیرند میرند پی کار و گرفتاریشون یا یک نفر پیدا می کنند که  بیشتر بهشون  خیر و پول برسونه می رند با اون  رفیق می شند و تورو کنار میذارن در بهترین حالت هم کسی که باهات دوست بمونه در این حد که  فقط یک مقدار  کس شعر  بگه یا  از موفقیتهای خودش  که از   نظر تو راست یک تیکه  عن هم نمی ارزه تعریف   کنه و تو هم مجبوری از این چرت و پرتهایی که در باره خودش می گه تعریف و تمجید کنی  بعد اون بره خونش باور کنید من  یک خیر یا یک خاطره خوبی در این دوستی ها ندیدم اگر خاطره خوبی هم در این بین مونده   خودم باعثش بودم یعنی من گفتم هی فلانی بیا بریم فلان جا یا آی بساری  بیا بریم فلان تفریح   همین هیچ شخصی یک کار مثبت یا یک حرکت شاد کننده برای من نکرده تا امروز 

  اما جنس مونث   یا حالا نامزدی یا حالا هر چی اسمش و بذاری  با جنس مونث   شاید مدتی حس و  حالم رو خوب کرد  و حس کردم  یک نفر  عاشقمه  و به فکرمه    اما اونم   پول  و وقت و انرژی زیاد می خواد و اینکه حساس نباشی و گرنه آخرش  رو اعصابه  یک بارم طرف  ناتو  و خیانت کار از آب در بیاد که  اگه بهش احساسات واقعی داشته باشی  مثل من  کارت  به خود کشی بکشه 

به خاطر این    مسائل زندگی منو  به سمت تنهایی کشونده حالا از تنهایی متنفرم اما در عین حال بهش عادت کردم چنان که نمیتونم با کسی دمخور شم یعنی وسط زمین و هوام

از نظر بدنی ظاهر قوی  ای دارم اما در عمل حتی از بلند کردن اجسامی که به نظر تکون دادنشون  آسون هم میاد در میمونم یعنی وسط زمین وهوام

قیافم شبیه بچه خر خونهاست  اما حال و حوصله درس خوندن ندارم یعنی وسط زمین و هوام

نه خوش سیمام   که شخصی  تحسینم کنه  نه بد قیافم و زشتم که تکلیفم با خودم  مشخص باشه  و این باعث میشه  در یک جمعی که می رم هم چون سایه ای که داره رد میشه هیچ کی بهم اهمیت نده   یعنی وسط زمین و هوام 

یک بیماری گرفتم نه می کشدم نه خوب میشه یعنی وسط زمین و هوام

شبیه آدمهای بی آزار و خوبم اما تازگی ها فهمیدم فقط شبیه آدمهای خوب و مهربونم    اما پاش بکشه کارهایی می کنم  عجیب نفرت انگیز و ستم کارانه  البته معمولا پاش نمی کشه اما از خودم دیدم که می گم که پاش بکشه کارهای  بدی می کنم که خودم از خودم بعدش خجالت می کشم یعنی وسط زمین و هوام  

  اکثر مواقع از شغلم  خوشم میاد خیلی شیک  اما یکباره  در این کار به ظاهر شیک  مسائل به شدت عجیب و غریب و چندش آور  و مشمئز کننده پیش میاد  که  حس مرگ بهم دست میده یعنی اگه یک نفر در اینجور  مواقع منو بکشه از ش تشکر می کنم  یعنی وسط زمین وهوام 

 بالاخره حالا من چی کار کنم دلم می خواد این وبلاگ مسخره رو ببندم اما انگار نمی تونم  یعنی وسط زمین و هوام 

 چرا من اینجوریم چرا همیشه یک چیزی کمه  چرا من هیچ لحظه ای در زندگیم احساس خوشبختی نمی کنم چرا من انقدر تنهام چرا من ناراضیم  چرا از زندگیم لذت نمی برم  یعنی وسط زمین وهوام 

بعد نوشت 

 این مطلب ممکن هست هر لحظه حذفش کنم چون وسط زمین و هواست