معرفی فیلمهای ترسناک
معرفی فیلمهای ترسناک

معرفی فیلمهای ترسناک

سینمای وحشت

In the Mouth of Madness

John Carpenter

1994

در مدخل جنون

داستان فیلم:

جان ترنت به  یک مرکز دارالمجانین فرستاده می شود  در حالی که او ادعا می کند که دیوانه نیست   در آنجا  ماجرای زندگی خود را اینگونه شرح می دهد که او یک کار اگاه خصوصی و مشهور بود ه  که  شرکتهای بزرگ  وقتی  در کارهایشان به  گرهی یا کلاهبرداری بر می خوردند به پیش او مراجعه می کردندتا  او با هوش و ذکاوت خود آنها را از مهلکه نجات دهد  و آخرین مشتری او مدیر انتشاراتی بود    که داستانهای ترسناک نویسنده ی مشهوری  به نام کین را منتشر می کردکه  به طرفدارهای کتابهای( کین) قول منتشر شدن کتاب آخر  این نویسنده مشهور را داده بود    ولی (کین) ظاهرا نا پدید شده بود   حالا جان ترنت ماموریت داشت که کین را بیابد تا بتواند نسخه ی کتاب آخر او رابه دست انتشاراتی برساند  در ضمن  شایعاتی در شهر  وجود داشت  که کسانی که کتابهای کین را بخوانند   دیوانه می شوند جان ترنت ناچار برای پیدا کردن  کین شروع به  خواندن کتابهای او می کند و سر انجام   با چسباندن جلدهای کتابهای او به اسم یک شهر  قدیمی می رسد و به همراه خانومی به نام لیندا که ویراستار شرکت مذکور بود برای پیدا کردن نویسنده مشهور ، راهیه  شهر قدیمی  که   اسم آن نیز  حتی  روی نقشه نیست می شود در بین راه لیندا رانندگی شب ر ا بعهده می گیردو وقتی ترنت خواب بود آنها بصورت اسرار آمیز و ترسناکی   به شهر مذکور می رسند ودر آن شهر عجیب گویا هر شخصی که   وجود دارد یکی از  شخصیتهای  داستانهای کین است و از این گذشته هر چه کین در کتابش  بنویسد در این شهر اتفاق می افتد  ودر ادامه ی جستجوی آنها وضعیت     چنان  پیش می رود که آنها در می یابند که  ممکنست حتی خود  آنها  نیز   یکی از شخصیتهای  آخرین داستان  کین  باشند  ....   

نگاه کلی

فیلم داستان جدیدی تعریف می کند و از آن فیلمهاییست که با ذهن شما بازی می کند. گویا کاراکترها در ذهن نویسنده  ی ماجرا  یعنی (کین) در حال زندگی هستند او خداگونه  هر کدام شخصیتها را   هر وقت  بخواهد حذف می کند بدون اینکه آبی از آب بخواهد تکان بخورد و هر وقت بخواهد شخصیتهای داستانها را در هر  مکانیکه خود بخواهد  قرار می دهد    حتی اگر این تغییر مکان مرموز و بی پایه و اساس باشد  اگر بخواهدشکل تابلوها را تغییر می دهد خلاصه زمان و مکان  به خواسته او تغییر می یابد و معنی خود را از دست می دهد .... حتی رنگها ی آبی در فضای داستانش زیاد است  چون او به رنگ آبی علاقه دارد می تواند شخصیتهای داستانش را حتی رنگ آبی بزند و شخصیت داستانی که ما او را دنبال می کنیم بعقیده من   در یکی از چرک نویسهای نویسنده مشهور گویا گیر کرده مثلا در آنجایی که(جان) با ماشینش در حال فرار بوده   چندین بار نویسنده چیزی که نوشته را قلم می گیرد و  دوباره می نویسد تا آخر به تصادف او ختم می شود    البته این قضیه  برداشت من است و کار گردان و نویسنده فیلم ، به همین راحتی نمی خواهد ماجرا را باز کند و  کاراکترهای  ماجرا بطور عجیبی در بین زندگی در داستانها و  زندگی در واقعیت  در  رفت امد هستند و   اینکه کدام قضایا واقعا در حال وقوع است و کدام قسمت در حالت  تخیل و رویا یا  بهتر بگویم زندگی  شخصیتها در ذهن  پروراننده داستان  در حال وقوع است چنان در  فیلم  بهم تنیده شده  که تشخیصش دشوار است بهتر بگویم این یک فیلم حسی است  یعنی اگراز کسی که می گوید این فیلم  ، فیلم خوبست  بپرسید  که چرا این فیلم را یک فیلم خوب می داند ؟دقیق نمی تواند شرح دهد و اگرکسی هم بگوید  فیلم بدیست کم لطفی کرده است  تا یادم نرفته بگویم که فیلم مذکور  ممکنست کمی هم  شما را یاد بازی کامپیوتری  محبوب سایلنت هیل بیاندازد  

امتیاز

6 از 10

نظرات 9 + ارسال نظر
آرمان دوشنبه 28 شهریور 1401 ساعت 17:25

سلام و عرض ادب
نمی دونم فراز جان کامنتم رو میخونی یانه ولی ۳ ساله ازت خبری نیست ممنون میشم اگه جای دیگری فعالیت می کنی بهمون خبر بدی
موفق باشی

Mia جمعه 26 آذر 1400 ساعت 06:06

سلام
میخواستم بدونم دیگه درباره ژانر وحشت و ترسناک نمی نویسی؟
اگه هنوز پیگیر اینجور فیلم ها هستی خوشحال میشم بدونم کجا آپلودشون می‌کنی که دنبال کنم.

رضا پنج‌شنبه 11 شهریور 1400 ساعت 18:23

دوست عزیز و گرامی کجا هستی ؟؟ امیدوارم مشکلت به زودی حل بشه و بازم به نوشتن ادامه بدی .ما فراموشت نکردیم و به وبلاگت میاییم ❤️❤️

ممنون از لطفت من فعلا قفلی زدم

یک زن شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 19:58 http://radepayeman.blogsky.com

سلام.پیامت رو در وبلاگم خوندم.لطفا اگر شماره منو داری بهم پیام بده. اگر هم نداری مجددا در وبلاگمم پیام بگذار یا شماره تلفنت رو برام بذار.

چه می گویی ... قرصات رو نشستی , خوردی.. اشتباه گرفتی

mr.oldnoob یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 23:22

سلام دوست عزیز، امیدوارم هر جا هستی حالت خوب باشه. هی میام میبینم پست نذاشتی ناراحت میشم. تقریبا یک سال میشه. نا امید نشو، ادامه بده مرد(:

سلام و ممنون دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد